۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

دیو شب . . .


دیو شب

لای لای ، ای پسر کوچک من
دیده بربند ، که شب آمده است
دیده بر بند ، که این دیو سیاه
خون به کف ، خنده به لب آمده است
. . . . .

. . . . .

نه برو ، دور شو ای بد سیرت
دور شو از رخ تو بیزارم
کی توانی بربا ییش از من
تا که من در بر او بیدارم


تمامی شعر در اینجا . . .


8 دیماه مصادف است با زادروز فروغ فرخزاد از این رو بی انصافی بود در امیریه, از او که گل سر سبد دختران افتخار آفرین محله مان میباشد, آری از او که برای تمام فصل ها و اندوه های ما شعری دارد تا مرهم درد هایمان باشد؛ یادی نمیکردم .

یادش و نامش همواره گرامی باد !‏

۲ نظر:

ناشناس گفت...

آن داغ ننگ خورده که می خندید

بر طعنه های بیهده من بودم

گفتم که بانگ هستی خود باشم

اما دریغ و درد که زن بودم
یادش گرامی

سجاد گفت...

یادش گرامی