دیروز بر خلاف سال های پیش ساعتها با خود کلنجار رفتم تا توانستم خودم را راضی بکنم تا بنر سال نو را بگذارم , آخه مگر میشود در سوگ پروانه های میهن و در نبود کسانی که در این سال نویی باید میبودند , نیستند از عید و شادی . . . گفت برای همین تصمیم گرفتم که اولین مطلبم در سال جدید بیاد و برای همان عزیزان باشد .
آن عاشقان شرزه
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
(شفیعی کدکنی)
باغ گلستان: گولوستان باغی
-
گولوستان باغی
بچه که بودم، دنیا آب و رنگی دیگر داشت. صبح تا عصر مدرسه بودم و عصر با یک
عالمه تکلیف و ریاضی و رونویسی و پاکنویسی، سر و کار داشتم. وقتی برای...
۴ روز قبل
۴ نظر:
سلام
از شما ممنونم
دوست عزیز
به امید سالی خوب برای شما و خانواده..
در این آغاز می تونیم که آرزو کنیم.. برای ایرانی .. که پروانه هاش به راحتی پر بزنن... و بالهای خوش نقش شون جلوه زندگی باشه...
سلام
سال نو میلادی را باز هم تبریک می گویم.
چقدر شعرهای استاد شفیعی کدکنی زیباست و این شعر چقدر متناسب حال و روز مردم ما.
زنده باد. حسین عزیز. یادشان گرامی.
ارسال یک نظر