۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

به آفتاب سلامی . . .


به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در آینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
می آیم می آیم می آیم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاک
با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم می آیم می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد

فروغ فرخزاد

۶ نظر:

پگاه گفت...

حسين عزيز سلام.
چند وقتي از شما بي خبريم.پست قبلي كلي انرژي بخش بود.موفق باشي.

Unknown گفت...

حسین جان انتخاب خوبی کردی البته فروغ همه ی شعراش قشنگه.سه خط آخرش غوغاست.
نیستی ؟

سجاد گفت...

به حسین جون سلامی دوباره خواهم داد

ژاله گفت...

http://soheil1351.blogfa.com/

دوست محترم به وب لاگ فوق که متعلق به یک روانشناس جوان است سر بزن.. قشنگ مینویسه چه در مورد حیوانات چه مسائل دیگر.

اقاقیا گفت...

حال و هوای پست را دوست دارم

دیوونه گفت...

با مطلب " رسانه ملی یا شخصی! " بروز هستم.