شبانه
مرگ من سفری نیست،
هجرتی است
از وطنی که دوست نمی داشتم
به خاطر نا مردمانش
آئین مردمی
از دست
بنهاده اید؟
پر پرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ماهتاب
پارو می کشند،
خوشا رها کردن و رفتن؛
خوابی دیگر
به مردابی دیگر!
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریائی دیگر!
خوشا پر کشیدن خوشا رهائی،
خوشا اگر نه رها زیستن، مردن به رهائی!
آه ، این پرنده
در این قفس تنگ
نمی خواند
از شعر شبانه احمد شاملو
باغ گلستان: گولوستان باغی
-
گولوستان باغی
بچه که بودم، دنیا آب و رنگی دیگر داشت. صبح تا عصر مدرسه بودم و عصر با یک
عالمه تکلیف و ریاضی و رونویسی و پاکنویسی، سر و کار داشتم. وقتی برای...
۱ هفته قبل
۳ نظر:
زیبا بود
این شعر برای دلتنگی پرنده فقیدتان بود یا برای دوری از وطن عزیزتان ؟
اعیاد گذشته بر شما مبارک ..
سلامت باشید .
جالب است.
ارسال یک نظر