
راستش مدتهاست بویژه در این روزهای اخیر با خواندن و شنیدن خبرهای ناگوار چه از خانه پدری و یا مثل همین زلزله هاییتی فقیر ترین کشور جهان خاکی گویی باید ای واقعیت این گفته ثابت شود که هرچه سنگه مال پای لنگه و خیلی چیزهای ملال انگیز و اندوهناک دیگر باعث میشوند که هرچه دور خیز میکنم تا مطلبی بنویسم نوشتنم نمیاید, بلکه بجاش بغضی گلومو میگیره که آنجاست که میخواهم فریاد بزنم این حق ما نبود و نیست . یکشنبه که روز تولدم بود نمیدانم چرا بیشتر از همیشه یاد زادگاهم افتاده بودم و یاد دوران خوش گذشته . . . و باز بیشتر از همیشه به فاصله ها و دوریها و مسببینش لعن و نفرین کردم وهمانروز بود که حساب کردم دیدم که تقریبا نیمی از عمری را که پشت سرگذاشته ام از خانه دور بوده ام و یا دورم کرده اند که لازم بذکر است که من تنها نیستم که متاسفانه بیشماریم که سرنوشتی چنین و همسان داریم که از حق اولیه خود زیستن و رشد و نمو . . . در خانه خود که موطنمان باشد محروم گشته اییم .
همین درد دلهای بالا بود که مرا واداشت که فکر کنم ببینم اولین بار که با حق کشی آشنا شدم کی و چگونه بود نمیخواهم بازی اینترنتی راه بیاندازم و دوستی را وادار کنم که بنا بر عدم میل باطنی به بازی دعوت شود که علاقه ایی ندارد بلکه میخواهم شما دوستان عزیز امیریه اگر دوست داشتید داوطلبانه از تجربه خود در اینجا بنویسید .


۶ نظر:
حسین جان امیدوارم غم و غصه از وجود نازنینت برای همیشه دور بمونه
سلام گرم از تهران تا سر حد مرگ گرم نه اینکه زمستان از اون لحاظ میترسم زلزله بیاد از گرمای زیاد
حق کشی ها همیشه وجود داره خصوصا اگر حق کشی بشکل مال من باشه که دیگه واویلاست اونم از نوع عاطفی که من دیدم
دومین حق کشی اینه که آدم به دلخواه خودش نتونه زندگی کنه یعنی بصورت آزاد ازاد و همش بفکر دیگران باشه
سلام حسین آقا. حال شما؟ خوبید؟ دلم تنگ شده بود برای شما و نوشته های زیبای شما. بابت اون لینک هم خواهش میکنم. وظیفه ام بود که اطلاع رسانی کنم. هر چند که کاری از دست ما برنمیاد.
طاهره (گلی ) delamchoondaryast.persianblog.ir
سلام حسین آقا
با کمی تاخییر تولدتونو تبریک می گم....منم بچه زمستان هستم و عاشق برف...
اما از حق کشی برایتان بگویم که هنوز در سنگکی محل ما وجود داره....مخصوصا برای زنها...یعنی چند مرد را راه می اندازند و بعد یک زن را نان می دهند ....و امثال این ها در ایران زیاد است....
منتظر خواندن آن خاطره حمامتان هم هستیم
حسین عزیز درود
آقا ما خوندیم این پست شما رو و یه چند نکته هست که می خوام بگم بهت. اول اینکه حرف از بازی اینترنتی و اینها زدی. برادر ما در یه بازی(به میل فراوان خود و نه بالاجبار) شرکت نمودیم که شما دیگه خبری از اون بما ندادی. آیا ما را سر کار گذاشته ای؟!!
نکته بعدی من شخصا در بچگی مشکلی با نانوا و سلمانی نداشتم. چون آنها جرات این کار را نداشتن بسبب اینکه ما سه برادر بزرگتر گرذن کلفت داشتیم که هر کدام بالای 10 سال با ما اختلاف سنی داشت و می خوام بگم سلمانی و نانوا از هر سه و بخصوص یکی از آنها(داش فرزاد) حسابی حساب می بردند.
و اینکه سابق یه داستانی از عزیز نسین خواندم راجع به همین حوادث، این صحبتها رو که میشنوم یاد اون داستان می افتم. البته عزیز بیامرزی صحبت عمیقی از این موضوع ننموده بود. برای همین من اینجا از طرف خودم میگم که دلیل این حوادث بی فرهنگی و وجود یک ایدئولوژی فاسد و بدرد نخور هست(ایدئولوژی چیره بر جامعه) و من به شخص یکی از دلایل به سراشیبی رفتن جامعه ایرانی از 1300 سال پیش به این سو را وجود همین مسئله می دانم(بدون رودربایستی)
آخرین موردی که بخاطر دارم این است که حسین عزیزم شما برای اینکه این رفتار در گذشته باهاتون شده به منی که همش به شما سر میزنم کم محلی میکنی و کسانی که به شما کم محلی میکنن(جدای از بهانه ها و در واقع دروغهایی که بشما می گویند که مشکلات فراوان هست و اینها. مشکلات برای همه فراوان هست قربانتان برم) شما به اونها سر میزنی و من این موضوع رو می بینم و واقعا متاسف می شوم. حسین عزیز ما کوچیکتر از این هستیم که بشما نصحیت کنیم، حسین وکیلی(بجای خدا وکیلی) نکن این کارها رو. فرومایگان در ظاهر می تازند، در باطن می بازند.
یا حق
سلام حسين نازنينم
خوشحالم كه با انساني آشنا شدم كه هم آزادي خواه است و هم دوستدار حيوانات
مثل خودم
لينكت كردم
اگه افتخار بدي و شما هم اين كارو بكوني خوشحال ميشم
به اميد يك دوستي پايدار
ارسال یک نظر