۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت . . .


سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم
دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

حافظ
پینوشت:
عکس از اختر قاسمی منبع
گویا نیوز

۵ نظر:

سجاد گفت...

انتخاب شعر بنظر من خوب بود حسين آقا.

گرد افرید گفت...

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم.

حتی اگر به دیده رویا ببینیم.

من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست.

با اینهمه گمان مبر که زیبا ببینیم.

شاعر شنیدنیست. ولی میل میل توست.

آماده ایی که بشنوی یا ببینیم.

شبهای شعر خوانی من بی فروغ نیست.

اما تو با چراغ بیا تا ببینیم.

شهلا گفت...

سلام دوست محترم حسین آقا
با تشکر از حضورشما در این وبلاگم .ممنون از تبریک تولد. لطف کردید و خوشحال شدم از آمدنتون. ببخشید شما اخرین بار که آمدید وبلاگ مدادهای آبی من و نظر دادید من برای جوابگویی و تشکر از شما چندین بار با همان آدرس آمدم ولی متاسفانه صفحه ای باز می شد که اطلاع می داد وب شما فیلتر شده .تا امروز که شما آمدید گفتم باز امتحان کنم ببینم چه می شود که خوشبختانه وبلاگتون برام باز شد. بهر حال خوشحال شدم وبلاگتون طوریش نشده و سالم مانده از گزند فیلتر.
براتون آرزوی سلامتی و بهروزی دارم.

ماهی گفت...

تصویر را نتوانستم ببینم اما انتخاب این شعر که آتش در جان ما زد...

سجاد گفت...

ماهى عزيز! تصوير از مراسم زنده ياد مرضيه هست و نوه ى ايشان جانان خانم در تصوير ديده ميشوند.
اما يك خبر خوب و آن اينكه مشكل ديدن تصاوير محله ما اميريه از اين بس(عذر ميخوام فونت فارسى ندارم) براى ما قشر زير خط فيلتر برطرف خواهد شد.