تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای؟
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه از رُستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را.
هرگز باور نداشتی
فغان ! که سرگذشت ما
سرود ِ بی اعتقاد ِ سربازان ِ تو بود
که از فتح ِ قلعه ِ روسپیان..
بازمی آمدند
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد
که مادران ِ سیاه پوش-
داغ داران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب
و باد -
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند .
از شعر شاملو
روزی روزگاری، موسیقی آذربایجانی
-
*روزی روزگاری، موسیقی آذربایجانی*
روزی روزگاری، رادیو بود و ضبظ صوت. رشید بهبود اف بود و زینب و ربابه و شوکت
و عاشق ها، مصطفی پایان بود و عیسی باربد و......
۲۳ ساعت قبل
۲ نظر:
این عقده جن.سی داره غوغا میکنه و من نگرانم از دوره ایی که از این قید و بندها آزاد بشیم که با چه جرائمی رو به رو خواهیم شد
سلام همحله ای گرامی محله را به باد دادند و تا حالا این شعر شاملو را نشنیده بودم ومن که نوشتید
حیف که ما نمیتوانیم مانند این مادران فریاد نماییم .افسوس
ارسال یک نظر